جدول جو
جدول جو

معنی تهمت کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

تهمت کشیدن(اِ تَ)
تحمل تهمت کردن. هموار کردن دروغ و بهتان بر خود:
صد رشک می برم به دماغ اسیر تو
در بزم باده تهمت ساغر زدل کشی.
امیری (از آنندراج).
دیده امشب همه شب تهمت دیدار کشید
مست حیرت شد و حسرت به رخ یار کشید.
زرکش (از آنندراج).
در بلای تو مرا چشم بلادیده فکند
می کشد تهمت اینکار دل و بی گنهم.
آصفی (از آنندراج).
رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
رنج کشیدن، رنج بردن، تحمل رنج و مشقت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(چَ پَ / پِ / چَپْ پَ / پِ شُ دَ)
رنج کشیدن. (از فرهنگ نظام) (آنندراج) (از خلاصۀ بهار عجم). محنت کشیدن، و متحمل آزار و رنج شدن. رنج بردن. (ناظم الاطباء). ناراحتی کشیدن. ملالت داشتن. ملول شدن:
عقل ناچار کشد زحمت زآلایش نفس
دایه پرهیز کندف طفل چو بیمار شود.
میرزا محمدطاهر آشنا (از آنندراج).
، مشقت کشیدن. تحمل مشقت کردن. زیاده از قدرت و قوت خود، کاری کردن. (از ناظم الاطباء). کاری با رنج و کوشش بسیار انجام دادن. انجام دادن کاری دشوار:
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
براحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید.
حافظ.
، (در تداول امروز پارسی زبانان) کار کردن: زحمتکش، کارگر. رجوع به کار کردن، کارگر، زحمت، زحمت کش و زحمتکشی شود، ستم کشیدن. (ناظم الاطباء).
- زحمت (کسی را) کشیدن، خدمت آنکس و یا آن چیز کردن. وظائف او را بجای او انجام دادن. گویند: زحمت این طفل را من میکشم، زحمت این خانه را او میکشد، ایشان ارزش زحمت کشیدن تو را ندارند:
خجلت عیب تن خویش و غم جهل کشد
کودکی کو نکشد زحمت استاد و ادیب.
ناصرخسرو.
همه عمر از اینان چه دیدی خوشی
که در آخرت نیز زحمت کشی.
(بوستان).
تنک دلی که نیارد کشید زحمت گل
ملامتش نکنم گر ز خار بر گردد.
سعدی.
- زحمت چیزی (کاری) را کشیدن، آنرا انجام دادن. انجام یافتن آنرا بر عهده گرفتن:
گفتی سر تو بستۀ فتراک ما سزد
سهل است اگر تو زحمت این بار میکشی.
حافظ.
اکنون نیز در تداول پارسی زبانان این ترکیب بهمین معنی بکار میرود. گویند: از فلان خواهش میکنیم که زحمت این کار را بکشد، یا زحمت این کار را او میکشد.
- ، علم، هنر و یا فنی را بر پایۀ مقدمات صحیح و کامل و نزد استادان مبرز فرا گرفتن، و در راه تحصیل آن تلاش و کوشش کردن. گویند: او آدمی زحمت کشیده است، یعنی سوابق تحصیلی ممتد دارد و یا تحصیلات او محکم و کامل است. رجوع به زحمت کشیده شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ کَ دَ)
تمام شدن. به پایان آمدن. سپری شدن. به آخر رسیدن چیزی چون حبوب و اثمار و بقول و مانند آن. انجامیدن. بیش نماندن. به بن انجامیدن: ته کشیدن چیزی، صرف شدن همه آن. به آخر رسیدن و تمام شدن آن بصرف. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ تَ)
هرت کردن. هرت. رجوع به هرت شود
لغت نامه دهخدا
(اِ گِ رِ تَ)
تهمت انداختن. تهمت بستن. (مجموعۀ مترادفات). تهمت زدن. تهمت نهادن. (ناظم الاطباء). متهم کردن. دروغ بستن:
شیر خدای را چو مخالف شود کسی
هرگز مکن مگر به خری هیچ تهمتش.
ناصرخسرو.
اگر تهمتم کرد نادان چه باک
از آن پس که گنگ است و کور و اصم.
ناصرخسرو.
کس جهان رابه بقا تهمت بیهوده نکرد
که جهان جز به فنا کرد مکافات و جزاش.
ناصرخسرو.
رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(سُ دَ)
اخته کردن. از مردی انداختن
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ شُ دَ)
دوختن لباس بدون دقت و ظرافت: هرطور بود هم کشیدم و تنم کردم. (یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
جمع کردن، قبض کردن، آماده شدن تصمیم قطعی برای اجرای کاری گرفتن، توضیح مراد ازین هم کشیدن پیزی دست برداشتن از تنبلی و بیحالی است
فرهنگ لغت هوشیار
رنج کشیدن تحمل مشقت کردن، یا زحمت کشیدن برای (بپای) کسی بخاطر او تحمل رنج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرت کشیدن
تصویر هرت کشیدن
بالاکشیدن موادمایع (یامواد غلیظ تر مانندآش) دردهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ته کشیدن
تصویر ته کشیدن
((تَ. کَ دَ))
تمام شدن، به پایان رسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
الكدح
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
Crawl, Toil
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
ramper, peiner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
爬行 , 劳作
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
زحمت کشیدن , محنت کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
ползти , трудиться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
kriechen, sich abmühen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
повзати , важко працювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
pełzać, harować
دیکشنری فارسی به لهستانی
زحمت کشیدن، اذیّت کردن
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
คลาน , ทำงานหนัก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
হামাগুড়ি দেওয়া , পরিশ্রম করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
rastejar, suar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
crawl, kazi ngumu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
emeklemek, zahmet çekmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
기어가다 , 애쓰다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
לזחול , לעבוד קשה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
merangkak, bekerja keras
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
रेंगना , मेहनत करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
kruipen, zwoegen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
arrastrarse, trabajar arduamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
strisciare, faticare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زحمت کشیدن
تصویر زحمت کشیدن
這う , 苦労する
دیکشنری فارسی به ژاپنی